- کوتاه قدی(قَدْ دی)
کوتاه قد بودن. کوتاه بالایی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ قبل شود
معنی کوتاه قدی - جستجوی لغت در جدول جو
- کوتاه قدی
کوتاه قد بودن کوتاه بالایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(قَ د د)
لغت نامه دهخدا
پست قامت و آنکه قد و بالای وی کوتاه بود و بلند نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قدش کوتاه است. کوتاه بالا. قصیرالقامه. (فرهنگ فارسی معین). پست قد. پست بالا. کوتوله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عکیظ، کوتاه قد. (از منتهی الارب). و رجوع به کوتاه و کوتاه قامت شود
تنگ نظر تنگ چشم: زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان ک حیف باشد این قدر کوتاه بین باشد کسی. (صائب)
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن
پاچ (گویش گیلکی) کوته بالا کسی که قدش کوتاه است کوتاه بالا قصیر القامه: کارگر شرکت نفت ایران و انگلیس مرد کوتاه قد چاق و چله و پشمالویی بود
تاپو، قصیر، کوتاه قامت
متضاد: دراز
متضاد: دراز
